حقیقت

خدای متعال به حضرت داوود علیه السلام فرمودند: ای داوود،اگر روی گردانان از من چگونگی انتظارم برای آنان،مدارایم با آنان و اشتیاق مرا به ترک معصیتهایشان میدانستند،بدون شک از شوق آمدن به سوی من می مردند و بند بند وجودشان از محبت من از هم می گسست.

حقیقت

خدای متعال به حضرت داوود علیه السلام فرمودند: ای داوود،اگر روی گردانان از من چگونگی انتظارم برای آنان،مدارایم با آنان و اشتیاق مرا به ترک معصیتهایشان میدانستند،بدون شک از شوق آمدن به سوی من می مردند و بند بند وجودشان از محبت من از هم می گسست.

خدا وجود دارد

خدا وجود دارد



مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.

آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید

آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.

مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟

نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.

مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند.

آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.

مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.

آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم.همین الان موهای تو را کوتاه کردم.

مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.

آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.

مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.

برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.!


حاظر جوابی طفل

حاظر جوابی طفل



یکى از حکما از طفلى پرسید: اگر به من بگویى که خدا کجا است ، یک عدد پرتقال به تو مى دهم  آن پسر در جواب گفت : من دو عدد


پرتقال به شما مى دهم ، که بگویى خدا کجا نیست


چادر

چادر



رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.


وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت : بیارش داخل اتاق عمل...


دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم


مجروح به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختی گفت:


من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری


ما برای این چادر داریم می رویم


چادرم در مشتش بود که شهید شد...


راوی: خانم موسوی از پرستاران زمان جنگ

پند های لقمان

پند های لقمان



روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.


اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!


دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی !


سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!!


پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟


لقمان جواب داد :


اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .


اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .


و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست..


اهمیت قرآن

اهمیت قرآن


رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى خواست گروهى را به جهاد بفرستد، خواست از بین آنان شخصى را امیر لشکر قرار دهد


از یکایک آنان پرسید: که از قرآن چقدر مى دانید؟

هر کدام مقدارى را گفتند: تا نوبت به جوانى که از همه کم سن و سال تر بود رسید. گفت : اى رسول خدا من سوره بقره را مى دانم .


 حضرت فرمود: تو را امیر لشکر قرار دادم .

گفتند: یا رسول الله صلى الله علیه و آله ، این جوان را بر ما، پیر مردها، امیر مى کنى ؟ حضرت فرمود:


((معه سوره البقره )) او سوره بقره را مى داند و شما نمى دانید.

و جاى بسى تعجب است ، که اگر جوانى سوره اى از قرآن را بداند و پیران آن را ندانند، استحقاق فرماندهى بر آنان را پیدا مى کند! اما اگر جوانمردى چون على (علیه السلام ) همه علم قرآن و تورات و انجیل و زبور را داشته باشد و به فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم


((انا مدینه العلم و على بابها)). چنین شخصى را به جرم این که جوان است ، از حق مسلم و خدادادى اش محروم کنند!


و زیر بار امامتش نروند