حقیقت

خدای متعال به حضرت داوود علیه السلام فرمودند: ای داوود،اگر روی گردانان از من چگونگی انتظارم برای آنان،مدارایم با آنان و اشتیاق مرا به ترک معصیتهایشان میدانستند،بدون شک از شوق آمدن به سوی من می مردند و بند بند وجودشان از محبت من از هم می گسست.

حقیقت

خدای متعال به حضرت داوود علیه السلام فرمودند: ای داوود،اگر روی گردانان از من چگونگی انتظارم برای آنان،مدارایم با آنان و اشتیاق مرا به ترک معصیتهایشان میدانستند،بدون شک از شوق آمدن به سوی من می مردند و بند بند وجودشان از محبت من از هم می گسست.

ابوذر غفاری

ابوذر غفاری



سفیان ثوری می‏گوید: ابوذر نزد کعبه ایستاد و گفت: ای مردم من جندب غفاری هستم به سوی این برادر ناصح مهربان بشتابید. پس مردم دور او جمع شدند.


گفت: آیا یکی از شما قصد سفر داشته باشد توشه و کالاهای لازم را بر نمی‏دارد؟


گفتند: بلی.


گفت: پس سفر قیامت دورترین سفر است، با خود ببرید آنچه برایتان لازم است.


گفتند: چه چیز برایمان لازم است؟


ابوذر گفت: برای امور بزرگ آخرت حج کنید. در روز گرم روزه بگیرید چون دنیای پس از مرگ طولانی است. دو رکعت نماز شب به خاطر تاریکی قبر بخوانید. کلمه خیر را بگویید و در کلمه شرّ سکوت کنید به خاطر وقوف در آن روز بزرگ.


مالت را صدقه بده تا از سختی‏آن نجات یابی. دنیا را به دو قسمت تقسیم کن قسمتی از آن در طلب روزی حلال، و قسمت دیگر در طلب آخرت. سوم اینکه آنچه برای تو زیان دارد و سودی به تو نمی‏دهد آن را ترک کن.


مال را دو درهم قرار بده: درهمی که در راه درست برای خانواده‏ات خرج می‏کنی، و درهمی که برای آخرتت پس انداز می‏کنی.


سوم آنچه به تو ضرر می‏رساند و برایت سودی ندارد، آن را رها کن. آنگاه با صدای بلند گفت: ای مردم طمع و حرصی که هرگز به آن نمی‏رسید شما را از بین برده است

وارستگی

وارستگی



شیخ محمد تقی بهلول، بعد از 36 سال تبعید و بازگشت به ایران در پاسخ به رییس ساواک در مورد ترس از مرگ چنین گفت:

کسی که بعضی اقوامش در مشهد باشند و بعضی در تهران

برایش فرق نمیکند در مشهد زندگی کند یا در تهران ؛ من الان همین حال را دارم .


پدر و مادر و خواهر و بعضی دیگر از عزیزانم به آن عالم رفته اند و بعضی دیگر در این دنیا هستند برای من فرقی ندارد این عالم باشم یا آن عالم.

هر جا باشم پیش اقوام و خویشان خود هستم ...

غیرت هایی که بر باد می رود ...

غیرت هایی که بر باد می رود ...



نسبت به عفاف و حجاب بسیار حساس بود


رژیم شاهنشاهی دستور داد که دخترها باید لباس هایی به رنگ آبی و قرمز بپوشند


گفته بود باید با این لباس ها توی خیابان رژه بروند


غیرت رضا به جوش آمد!


رفت مدرسه خواهرش و با قاطعیت به مدیر مدرسه گفت:


به هیچ عنوان نمیگذارم خواهرم بدون حجاب از مدرسه خارج شود و رژه برود


تهدید کردند که کارش رو به ساواک می کشونند


اما فایده ای نداشت؛ غیرتش رو با چیزی معامله نمی کرد!


خاطره ای از زندگی شهید رضا مجیدی

نجات

نجات




مردی در کنار رودخانه‌ای ایستاده بود.


ناگهان صدای فریادی را ‌شنید و متوجه ‌شد که کسی در حال غرق شدن است.


فوراً به آب ‌پرید و او را نجات ‌داد...


اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را شنید و باز به آب ‌پرید و دو نفر دیگر را نجات ‌داد!


اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک می‌خواستند ‌شنید ...!


او تمام روز را صرف نجات افرادی ‌کرد که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ، غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانه‌ای مردم را یکی یکی به رودخانه می‌انداخت...!


مسجد کج

مسجد کـج





میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی میساختند.


روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند.


پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران


 گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!


کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فشار...!!!


و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!!


مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت...


کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟!


معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم...


این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !